چهار کلان برنامه‌ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برای اجرایی‌شدن نیازمند مدیران میانی توانمند برای تحول‌سازی در عرصه فرهنگ و هنر است

نقشه‌راه واقع‌بینانه برای بهار فرهنگی و هنری ایران 

وزرای فرهنگ و ارشاد اسلامی در راستای تنظیم‌گری در کنار سایر نهادهای حاکمیتی، کلان برنامه‌هایی دارند، اما از آنجایی که اجرایی‌شدن برنامه‌های وزارتی ارتباط مستقیمی با توانمندی و اراده جدی مدیران میانی وزارتخانه‌ها دارد، این‌که چه کسانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عهده‌دار مسئولیت‌های اجرایی می‌شوند، در پیاده‌سازی و تحقق چشم‌اندازهای وزیر تعیین‌کننده است.
وزرای فرهنگ و ارشاد اسلامی در راستای تنظیم‌گری در کنار سایر نهادهای حاکمیتی، کلان برنامه‌هایی دارند، اما از آنجایی که اجرایی‌شدن برنامه‌های وزارتی ارتباط مستقیمی با توانمندی و اراده جدی مدیران میانی وزارتخانه‌ها دارد، این‌که چه کسانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عهده‌دار مسئولیت‌های اجرایی می‌شوند، در پیاده‌سازی و تحقق چشم‌اندازهای وزیر تعیین‌کننده است.
کد خبر: ۱۴۷۷۳۹۱
نویسنده فاطمه رستمی

بعد از سکانداری سید عباس صالحی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت چهاردهم، چهار کلان برنامه از سوی وزیر ارائه شد؛ برنامه‌هایی که طی دهه‌های اخیر هم با ادبیاتی دیگر عرضه شده بود، اما نه وزرا و نه مدیران پیشین این دستگاه فرهنگی نتوانستند به‌طور کامل این برنامه‌ها را اجرایی کنند و در مواردی برخی طرح‌ها به دست فراموشی سپرده شد یا در تحولات سریع فرهنگی و اجتماعی، تاریخ انقضای آن گذشت. این روزها که وزیر ارشاد درصدد انتخاب معاونان این مجموعه است و به‌تازگی رئیس سازمان سینمایی را معرفی کرده و گفته تا پایان مهرماه معاونان دیگر این وزارتخانه هم معرفی می‌شوند. نگاهی می‌کنیم به برنامه‌های سید‌عباس صالحی که اگر به همت معاونان و مدیران جدید این نهاد اجرایی شود، قطعا عرصه فرهنگ و هنر کشور شاهد تحولات مثبتی خواهد بود؛ تحولاتی که با اتکا به مفاد فرهنگی برنامه هفتم توسعه، جهش و تعالی فرهنگی کشور را به دنبال خواهد داشت. 

گام اول؛ مردمی‌سازی و عدالت فرهنگی 
عنوان مردمی‌سازی در نخستین کلان برنامه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی برای ما ایرانیان با خروجی الکن و بی‌فایده‌ای که در دهه ۷۰ به نام مردمی‌سازی و به کام خصوصی‌سازی حاصل شد، بیش از آن‌که بیانگر حرکت به سمت عدالت و توسعه در عرصه فرهنگ باشد یادآور تخلفات، ناترازی و ناهماهنگی در امور است. در اغلب جوامع پیشرفته، سیاست‌گذاری‌های کلان فرهنگی، توسط دولت‌ها انجام می‌گیرد و سپس مدیریت و اجرای آن به خود مردم در قالب بخش‌های خصوصی، تشکل‌ها و سمن‌ها واگذار می‌شود و دولت‌ها از تصدیگری امتناع می‌کنند، اما در ایران سیاست‌گذاری در حوزه فرهنگ دارای فرآیندی پیچیده است و به دلیل کثرت نهادهای دولتی و حاکمیتی دخیل در این عرصه که به صورت موازی و ضربدری فعالیت می‌کنند، جایی برای اظهارنظر صاحب‌نظران حوزه فرهنگ و هنر و همچنین حضور انجمن‌های تخصصی که اتفاقا شبکه‌سازی آن از دل مردم و جامعه صورت گرفته، وجود ندارد. در یک جامعه پویا، عرصه فرهنگ و هنر به دست خود مردم سپرده می‌شود؛ با وجود انجام برخی اقدامات در تحقق مردمی‌سازی فرهنگ، متاسفانه این رویکرد در برخی مناطق کشور، تنها در حد همان شعار باقی مانده است و مسئولان دستگاه‌های فرهنگی آن مناطق با کج‌سلیقگی و کوتاه‌نظری از رشد بخش خصوصی فعال و خلاق و همچنین تصدیگری آنها واهمه دارند و از برون‌سپاری واقعی طرح‌های فرهنگی به مجموعه‌های فرهنگی و هنری مستقل، همچنان سر باز می‌زنند. 

فرهنگ و هنر زیرساخت مردمی‌سازی دارد؟ 
در حالی که مردمی‌سازی فرهنگ یعنی بخش خصوصی فعال در این حوزه، به‌عنوان یک بنگاه اقتصادی خلاق، امکان و فرصت ایده‌پردازی، ارائه و اجرای طرح‌های خود را در راستای سیاست‌های فرهنگی کشور داشته باشد، تا اقتصاد فرهنگ و هنر جامعه، نمود پیدا کرده و به رشد حداکثری برسد. البته اینها تنها وجوه مثبت ماجراست؛ زیرا باید مراقب بود که مردمی‌سازی عامل نابسامانی و یلگی عرصه فرهنگ و هنر نشود چراکه این خطر یک‌بار از بغل گوش تئاتر کشور گذشته است؛ زمانی که دولت دهم با عنوان مردمی‌سازی موجب تسلط صاحبان سالن‌های خصوصی بر محتوا و فرم تئاتر کشور شد، خطرات جدی در این عرصه پدید آمد ازجمله از بین رفتن تئاتر فرهنگی و باکیفیت، باز شدن پای سلبریتی‌ها و سرمایه‌های مشکوک به تئاتر و... درواقع تعریف غلط از مردمی‌سازی در یک شاخه هنری تا این حد توانسته بود آثار مخربی از خود بجا بگذارد. از این‌رو سنجش آمادگی زیرساخت‌ها و فراهم بودن امکانات برای تحقق کلان برنامه مردمی‌سازی فرهنگ ضرورت دارد. چرا که اگر چنین امکاناتی فراهم نباشد، هر دو بخش برنامه وزیر، یعنی مردمی‌سازی و عدالت فرهنگی در خصوصی‌سازی و بی‌عدالتی فرهنگی قلب خواهد شد. 

پای مردم را به عرصه تولید باز کنیم
با این همه نمی‌توان منکر اهمیت مردمی‌سازی در همه عرصه‌ها از جمله فعالیت‌های فرهنگی و هنری شد. رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز بارها بر این مهم تاکید داشته‌اند. ایشان فرموده‌اند که اگر بخواهیم جهش تولید داشته باشیم، باید اقتصاد را مردمی و پای مردم را به عرصه تولید به نحو محسوسی باز کنیم. از این نکات ارزنده چنین استنباط می‌شود که مردمی‌سازی در همه تولیدات کشور اعم از تولیدات غیرفرهنگی و محصولات و فعالیت‌های فرهنگی و هنری یک ضرورت حتمی در گام دوم انقلاب اسلامی ایران است. 

گام دوم؛ بایدها و نبایدهای اقتصاد هنر
رونق اقتصاد فرهنگ و توسعه صادرات فرهنگی، کلان برنامه دیگری است که صالحی دنبال می‌کند؛ ابتدا باید دید اقتصاد فرهنگ چطور رونق می‌گیرد؟ اساسا تقویت اقتصاد فرهنگ در بستر مردمی‌سازی یا خصوصی‌سازی معنا پیدا می‌کند.
در واقع اقتصاد فرهنگ هم زاییده مردمی‌سازی است و هم از اسباب و لوازم مردمی‌سازی عرصه فرهنگ و هنر است. تولیدات هنری زمانی می‌توانند روی پای خود بایستند و بدون نیاز به دولت‌ها و با کمک مردم اداره شوند که خودشان هزینه‌هایشان را تامین کنند. عموما مردم از هنرهایی که حقیقتا مستقل تولید شده‌اند حمایت جدی‌تری می‌کنند و در این شرایط می‌توان امیدوار بود که چرخ اقتصاد فرهنگ با سرمایه‌های مردمی بچرخد. اما ماجرا به همین سادگی‌ هم نیست؛ معمولا برخی از تولیدات فرهنگی ضروری و به نوعی استراتژیک برای یک کشور، از سوی دولت‌ها حمایت می‌شوند. چنین مسأله‌ای البته منحصر به ایران نیست و سینمای هالیوود مظهر همین نگاه استراتژیک جریان‌های غربی به هنر-صنعت سینماست که از آن به عنوان ابزاری فرهنگی استفاده می‌کنند و برای بقای و توسعه تولیدات هالیوودی به عنوان کالایی فرهنگی و استراتژیک بسیار هم خرج می‌کنند. در ایران نیز در دهه‌های اخیر برخی موسسات فرهنگی و هنری در راستای تولیدات سینمایی استراتژیک وارد میدان شده‌اند. نمونه قدیمی و خردتر همین رویکرد چند دهه گذشته در نمایش‌های مذهبی و انقلابی کشور وجود داشت که به صورت رایگان با هزینه دولت برای مردم اجرا شده‌اند. حالا اگر بخواهیم اقتصاد هنر را در این بخش‌ها فعال کنیم، چه اتفاقی برای چنین فعالیت‌های هنری تحت حمایتِ حاکمیت می‌افتد؟ از سوی دیگر وقتی تضعیف ذائقه مخاطبان آنان را به تماشای کمدی‌های مبتذل و آثار سخیف سینمایی سوق داده و کمتر تماشاگر فیلم‌های سینمایی مذهبی و اخلاق مدار می‌شوند، با حذف حمایت‌های دولتی از چنین سینمایی مانند بلیت رایگان یا نیم بها برای فیلم‌های مذهبی و… این تولیدات فرهنگی چه سرنوشتی خواهند داشت؟ چطور می‌توان انتظار داشت سینمای ارزش مدار در نبرد نابرابر با سینمای تجاری زنده بماند و قواعد اقتصاد هنر بر آن حاکم شود؟ 

نبرد نابرابر هنر ارزش‌مدار و تجاری در اقتصاد فرهنگ
اقتصاد فرهنگ یا اقتصاد هنر به شرطی می‌تواند جریان پیدا کند که تعادلی بین عرضه و تقاضا وجود داشته باشد و سلیقه عرضه‌کننده و تقاضاکننده شباهتی با هم داشته باشد. وقتی ذائقه جامعه طی دهه‌ها به سمت ابتذال و آثار کم ارزش رفته، اگر قرار باشد جریان تولید هنری را بر قواعد اقتصاد هنر استوار کنیم نتیجه‌ای جز تعطیلی بخش‌های جدی و ارزشمند هنر و رواج گونه‌های مبتذل و بی‌انگیزگی هنرمندان متعهد در این نبرد نابرابر با تولیدات تجاری نخواهد داشت. بر این اساس اگر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونان و مدیران کل‌ قرار است در مدت خدمت خود رونق اقتصاد فرهنگ داشته باشد، باید ابتدا مخاطبان تولیدات فرهنگی و هنری و پیچیدگی سلایق و علائق امروزی را مدنظر قرار دهد. 

ایران فرهنگی را در توسعه صادرات دریابیم
توسعه صادرات فرهنگی هم بخش دیگری از برنامه رونق اقتصاد فرهنگ صالحی است. بارها گفته شده که در صادرات و حتی واردات فرهنگی، اتکای صرف به غرب نه جایز و نه جوابگوست. امروز در این جدال تمدنی باید کشورهای منطقه و همسو را دریابیم؛ وقتی از صادرات فرهنگی صحبت می‌کنیم به جای چشم‌اندازهای دور، مرزهای ایران فرهنگی را فراموش نکنیم که پر از قرابت زبانی، آداب و رسوم مشترک و سبک زندگی مشابه هستند و می‌تواند از تهاجم فرهنگ بیگانه و استحاله هویتی دو ملت نیز جلوگیری کند. 

گام سوم؛ کاربست فناوری‌های نوین برای مردمی‌سازی
برنامه‌های بعدی وزیر، مکمل برنامه نخست او هستند؛ «کاربست فناوری‌های نوین برای بهبود تنظیم‌گری و مقررات‌گذاری به نفع گسترش قلمرو مردمی‌سازی»؛ این مهم منوط به بهره‌برداری حداکثری از ظرفیت‌ها و فرصت‌های فناوری پایه خواهد بود. کلان برنامه و مکمل بعدی هم «رونق اقتصاد فرهنگ و توسعه صادرات فرهنگی» است؛ این کلان برنامه، در واقع عینیت‌بخشی به کلان برنامه اول و دوم است. با این همه زمانی که کلان برنامه نخست وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به احیای محوریت مردم و میدان‌سپاری فرهنگ و هنر در نظام فرهنگی کشور، اشاره می‌کند باید حدود و چگونگی مردم‌محوری در عرصه‌های فرهنگی را تبیین کند. صرف این‌که چنین محوریتی قرار است احیا شود با این‌که شاید آرزوی بسیاری از هنرمندان باشد، اما بدون اعلام نقشه راه رسیدن به آن، صرفا با شعاری وزارتی و کلی گویی مواجه هستیم. 

حمایت؛ کلیدواژه نگاه دولتی به فرهنگ
زمانی که وزیر در شرح کلان برنامه خود از گزاره دیگری تحت عنوان حمایت از شناسایی و توانمندسازی ظرفیت‌های مردمی تولید و عرضه فرهنگی سخن می‌گوید، هیچ مشخص نیست که آیا زیربنایی برای رسیدن به چنین آرمانی وجود دارد و چطور قرار است به آن دست یافت؟ ضمن این‌که واژه حمایت یکی از کلیدواژه‌های نگاه دولتی به فرهنگ است. حمایت دولت از نوعی تولیدات فرهنگی و هنری بیش از آن‌که عرصه را برای عرضه دستاوردهای مردمی باز کند فقط بخشی از هنرها و فعالیت‌های فرهنگی مدنظر نگاه حمایتی دولت را تحت پوشش خود قرار می‌دهد و با این رویکرد، بی‌عدالتی فرهنگی تسری پیدا خواهد کرد و تعادل فعالیت‌های هنری مناطق گوناگون به‌هم می‌خورد و موجب حذف برخی کنشگری‌ها یا اقدامات فرهنگی و مردمی می‌شود که به هر دلیلی زیر چتر حمایتی مدیران فرهنگی دولت قرار نگرفته‌اند. 

هنر تجاری نیاز به حمایت دولت ندارد 
در اینجا لازم است بار دیگر به معیار حمایت دولت‌ها از گروه‌های هنری و هنرمندان نگاه انداخت؛ دولت باید از کدام گونه‌های هنری و رسته فعالیت‌های فرهنگی حمایت کند؟
میزان این حمایت باید چقدر باشد؟ کشورهای توسعه‌یافته هنرهای سنتی و بومی خود را به شکل ویژه‌ای مورد حمایت دولتی قرار می‌دهند، چراکه این هنرها موجب تربیت ذائقه و ادامه حیات هنر فاخر بومی و در نتیجه استحکام هویتی می‌شود. از این رو نباید به اسم حمایت از عرصه‌های فرهنگی و هنری مساواتی بین میزان حمایت از هنر کلاسیک و هنر تجاری به‌وجودآورد، به این دلیل که بدون‌شک هنر تجاری و گیشه‌ای نیاز به حمایت دولت ندارد و دستش در جیب خودش است.
 
آسیب‌دیدگی هنرهای بومی با دخالت دولت‌ها
در کشورهایی با تاریخ کهن مانند ایران برخی رویدادهای فرهنگی و هنری که از گذشته به‌صورت مردمی و بدون دخالت دولت‌ها برگزار می‌شده با ورود حمایت دولتی نه‌تنها توسعه نمی‌یابد، بلکه آسیب جدی به روح زنده آن طی قرن‌ها حیات مستقل وارد می‌شود. نظام کهن اداره امور هنرهایی مانند تعزیه، مداحی و سایر فعالیت‌های فرهنگ‌محور از سمت مساجد، حسینیه‌ها و... با ورود حمایت دولت‌ها به‌هم‌می‌ریزد، چراکه اگر چنین هنرهایی که سال‌ها بی‌نیاز از حکام و دول مختلف به فعالیت‌های خود ادامه داده‌اند، حیات‌شان را متکی به حمایت دولت‌ها کنند، به هر دلیلی اگر حمایت‌های دولتی قطع یا کاسته شود، محتوا، شکل کار و فعالان این عرصه آسیب می‌بینند و ممکن است بخش اعظمی از هنرهای بومی از بین برود. بنابراین، حمایت دولتی از هنرها تیغ دولبه است که باید فکرشده و با آینده‌نگری آن را خرج عرصه فرهنگ و هنر کرد و بین عدالت و مساوات تفاوت قائل شد و معنای هرکدام و حد و مرز آن را متناسب با نیازهای عرصه‌های فرهنگی و هنری اصیل یا تجاری روشن کرد. 

ﺳﻼﻣﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ در گرو ﻋﺪاﻟﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ
یکی از مهم‌ترین ﻣﺆﻟﻔﻪﻫﺎی دﺳﺘﯿﺎﺑﯽ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﻌﻪ ﭘﺎﯾﺪار، ﺳﻼﻣﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﺟﺎﻣﻌﻪ و اﻋﻀﺎی آن به‌شمار می‌رود، ﮐﻪ اﯾﻦ اﻣﺮ ﺧﻮد در ﮔﺮو ﺑﺮﺧﻮرداری از ﻋﺪاﻟﺖ ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ است. زمانی که توزیع فرصت‌ها و ظرفیت‌های فرهنگی و هنری عادلانه باشد، با ﮐﺎﻫﺶ ﻧﺎﺑﺮاﺑﺮیﻫﺎ در ﺑﻬﺮهﻣﻨﺪی از ﻣﻨﺎﺑﻊ، به‌خصوص در مناطق کمتربرخوردار، می‌توان به اجرایی‌شدن برنامه‌ها امیدوار بود. بودجه‌های حمایتی، ایجاد فضاها و بسترهای هنری، جشنواره‌های تمرکززدایی‌شده، ارسال امکانات و تجهیزات کافی برای تولید اثر هنری در شهرها و روستاهای کشور به‌منظور معرفی ظرفیت‌ها و استعدادهای مناطق و... از ابتدایی‌ترین لوازم عملیاتی‌شدن توزیع عادلانه فرصت‌ها و ظرفیت‌های فرهنگی و هنری به‌ویژه در نقاط محروم و دورافتاده است. البته وزارتخانه با بودجه محدودی که در اختیار دارد طبیعتا نمی‌تواند به‌تنهایی از پس چنین مسئولیت گسترده‌ای برآید و نیاز به هم‌افزایی و تبادل و تعامل بین دستگاهی و بسیج کشور دارد تا با یک‌کاسه‌کردن تمام امکانات نهادهای گوناگون و سرمایه‌های مادی و معنوی آنها، در راستای توزیع عادلانه فرصت و بهره‌مندی از ظرفیت‌های مغفول کشور عقب‌ماندگی‌ها را جبران کنیم. بر این اساس باید گفت اگرچه برنامه‌های صالحی شدنی است اما همتی فرادولتی و عزمی به‌شدت جزم را طلب می‌کند. 

زیرساخت‌های حکمرانی هوشمند فرهنگی اشکال دارد
«کاربست فناوری‌های نوین برای بهبود تنظیم‌گری و مقررات‌گذاری» در راستای ماده ۷۵ برنامه هفتم توسعه در خصوص حکمرانی هوشمند است. این برنامه جز با بررسی میزان فراهم‌بودن زیرساخت‌های حکمرانی هوشمند در عرصه فرهنگ محقق نمی‌شود و شاید لازم بود میزان فراهم‌بودن زیرساخت‌ها و نیازها به‌عنوان برنامه مطرح شود، چراکه اساسا زیرساخت‌ها در این زمینه دچار اشکالاتی است. تجربه هوشمندسازی جریان امنیت و کدگذاری اکران در سینماهای کشور که تأثیر بسزایی در کاهش فروش غیرقانونی فیلم‌ها و سرقت نسخه از سینمای فیلم‌های روی پرده داشت، تجربه مثبتی بود که در دولت دهم و با سرمایه‌گذاری مناسب برای مجهز کردن سینماها به دستگاه‌های موسوم به DCP انجام پذیرفت. 

گام چهارم؛ هویت ایرانی ــ اسلامی و بازیابی فرصت‌های ازدست‌رفته 
چهارمین و آخرین کلان‌برنامه صالحی با عنوان «پاسداشت و تقویت اصالت و هویت ایرانی ــ اسلامی» می‌تواند تضمین‌کننده و غایت سه کلان‌برنامه دیگر وزیر باشد. شاید پاسداشت فرهنگی بیش از برنامه شبیه به شعاری میهن‌پرستانه باشد، اما طی این سال‌ها دیده‌ایم که در غیبت هنرمندان و انفعال ایران، کشورهایی مانند ترکیه و کره پیشخوان‌های فرهنگی منطقه و بخش قابل توجهی از جهان را به تصرف درآورده‌اند. آن‌طور که صالحی گفته است؛ ما ظرفیت، نقش تاریخی و فرصت‌های جهانی‌مان را در عرصه فرهنگ از دست داده‌ایم و بیش از کنشگر فرهنگی، مصرف‌کننده تولیدات فرهنگی دیگران شده‌ایم. بر این اساس می‌توان با الهام از میراث غنی فرهنگ و هنر ایران اسلامی، توجه به تمایزات و امتیازات اندیشه بومی در حوزه‌های گوناگون دین، ادبیات، فلسفه، عرفان، اخلاق و سایر حوزه‌های انسانی و اجتماعی، فرصت‌های ازدست‌رفته را بازیابی کنیم. 

مدیران میانی کارآمد؛ موتور محرک برنامه‌های وزیر

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی حتی اگر بهترین برنامه اجرایی را هم داشته باشد، بدون انتخاب مدیران میانی توانمند و خوش‌پیشینه که کارنامه قابل دفاعی به‌خصوص در تبادلات بین‌المللی داشته باشند، نمی‌تواند به اهداف خرد و کلان خود برسد؛ تمامی معاونان و مسئولان در سازمان‌ها و ادارات تابعه ازجمله سازمان سینمایی، بنیاد سینمایی فارابی، شورای فرهنگ عمومی، ستاد عالی کانون‌های فرهنگی ــ هنری مساجد، نهاد کتابخانه‎های عمومی و... هرکدام نقش بی‌بدیلی در شکل‌دهی به وضعیت فرهنگی کشور دارند. همین حالا هم اگر بخش قابل توجهی از مسائل فرهنگی کشور روی زمین مانده یا به قول صالحی از سایر کشورها عقب مانده‎ایم، قطعا قصور مدیران میانی و انتخاب اشتباه وزرای قبلی در این موضوع بی‌تاثیر نبوده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها